برخورد پراید با تریلی در خواف ۲ کشته داشت + عکس اختتامیه پویش "نان و مهر" ویژه دانش آموزان مناطق محروم برگزار شد | توزیع ۶۰هزار صبحانه گرم در ۲۲۰ مدرسه خراسان رضوی خرید ملک ورثه‌ای چه دردسرهایی دارد؟ رییس کمیته امداد: ۳۰۰ هزار میلیارد ریال وام اشتغال به مددجویان داده می‌شود قتل اشتباهی در جنوب تهران (۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳) عبدالرسول پورعباس سرپرست سازمان ملی سنجش شد تغییر روند رسیدگی به معافیت پزشکی سربازان تصادف شدید خودرو پراید و میکسر در بزرگراه پیامبر اعظم(ص)+تصویر جزئیات برگزاری مجدد نوبت اول کنکور ویژه داوطلبان سیل‌زده (۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳) پیش‌بینی ورود ۱۴۵ هزار گردشگر سلامت به مشهد در سال ۱۴۰۳ مصرف کدام کنسروها ممنوع است؟ طرز تهیه کیک توت‌فرنگی با مارمالاد و کرم کاستارد + عکس کشف ۷۳ فقره سرقت ضبط و پخش خودرو در مشهد دستبرد ۸ میلیاردی به یک ساعت‌فروشی در مشهد ویدئو | فرود بدون چرخ یک هواپیمای باری در فرودگاه استانبول پیش‌بینی هواشناسی خراسان رضوی و مشهد (۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳) | تداوم بارش‌های رگباری در مشهد چه مقدار آب برای سلامت کلیه‌ها لازم است؟ بهترین روش برای نو و تمیز نگه‌داشتن فرش‌ها علت چرخش مچ پا چیست؟ عوامل خطر «زوال عقل زودرس» را بشناسید
سرخط خبرها

سال بی بو، سال تلخ!

  • کد خبر: ۶۱۹۱۷
  • ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۱
سال بی بو، سال تلخ!
زهرا اسکندریان - روزنامه نگار
اول:
داشت دیرم می‌شد. قرار بود برسم به کلاس زبانی که با ۱۰ دقیقه تأخیر، غیبت می‌خورد. پشت چراغ قرمز گیر افتادم. البته فرصت خوبی بود که کتاب‌های زبان را از داشبورد دربیاورم و سرووضع ژولیده و خسته از کارم را مرتب کنم. داشتم عطر می‌زدم به مقنعه ام که تق تق زد به شیشه؛ مرد گل فروش سر چهارراه.
 
از پشت شیشه گفتم «نمی خوام، به خدا دیرم شده!» گفت: «یه دیقه شیشه رو بده پایین، کارت دارم!» حدس زدم که می‌خواهد دوباره چانه بزند تا گل بخرم. شیشه را دادم پایین و باز سریع و پشت سرهم گفتم «من دو ساعت دیگه از همین جا برمی...» داشتم حرف می‌زدم که پرید وسط حرفم: «نمی خوام گل بخری. یه کم از عطرت رو بزن به دستم. خسته شدم از بوی دود و ماشین!» بعد دستش را آورد جلو تا عطر بزنم. چند پیس عطر زدم. بو کرد. صورتش خندید، گفت «خیلی بوی خوبی می‌ده» و بعد رفت. من هم همین طور شوکه مانده بودم که پس گل‌ها چی؟ بو ندارند؟
 
دوم:
از خواب بیدار شدم. نه سرفه می‌کردم، نه آب ریزش بینی داشتم و نه بدن درد. مطمئن شده بودم که یک سرماخوردگی ساده است. ۳ روز پیش هم آزمایش‌ها همه چیز را منفی نشان داده بود. خیالم راحت شد که بروم سرکار. چون عادت داشتم صبحانه را با نان تازه بخورم، رفتم نان را روی اجاق گذاشتم که گرم شود. آمدم آماده شوم و لباس هایم را بپوشم. طبق عادت باز عطر زدم. چندبار زدم. بو نمی‌داد. هرچه مقنعه ام را می‌گرفتم جلو صورتم، بو نمی‌داد. حس وحشتناکی بود. وحشتناک‌تر از آن، دیدن دود بلندشده از آشپزخانه بود. نان داشت می‌سوخت و من باز نفهمیدم. یعنی نه عطرم بو داشت و نه نان؟
 
سوم:
کرونا از ما خیلی چیز‌ها را گرفت. مثلا همین امسال را. ساعت‌ها و دقیقه‌هایی که هرکاری که می‌خواستیم بکنیم، ته ذهنمان این حرف ته نشین شده بود: «الان که کروناست، نمی‌شه!» گرفتن آدم‌ها دردناک ترینش بود. چیزی که نمی‌شود برایش نوشت. صبح تا شب هم گریه کنی، سال تا سال هم گریه کنی، نمی‌توانی هضم کنی که یک بیماری ویروسی عزیزت را گرفته است؛ اما ساده‌ترین چیزی که گرفت، همین بوی چیز‌ها بود.
 
به نظر من بوکردن ۲ وجه دارد؛ یکی همین معنی صرف آن است، یعنی واردشدن مولکول‌های یک چیز به مشام آدمی و معنی دیگرش برمی گردد به فاصله. تو فقط زمانی می‌توانی چیزی را بو کنی که با او یا آن فاصله نداشته باشی. مثلا من یک سال است که بوی دریا را نشنیده ام، بوی خانه بی بی، بوی بچه تازه به دنیا آمده، بوی شلوغی‌های عید که قاطی شده است از بوی سپند و آب تنگ ماهی قرمز و سمنو.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->